This is major Tom to ground control
گاهی همینطور که سرجام نشستم یا حتا سرم شلوغ هست و دارم یه کاری میکنم پرت میشم به یه زمان دیگه . همزمان که تو اتاق تاریک رادیولوژی ام پرت میشم توی خیابونی که توش کلاس زبان می رفتم . زمستون هست و درختای پارک روبرو بدون برگ و تاریک ان . همه چیز دقیق و واضح سر جاش هست ، ماشین ها ، نورشون ، آدمهایی که با لباس زمستونی دارن رد میشن . لوازم تحریر فروشی با نور زرد قشنگش . همزمان دارم فیلم ها رو هم میزنم توی مایعی که فیلم رو ظاهر میکنه و همزمن دارم زیر لب سی ثانیه رو میشمارم . این روزها توی بخش کودکان ام . طبقه ی اجتماعی متوسط که بچه هاشون رو باید بیارن پیش ما تعدادشون جوابگوی این همه دانشجو نیست . باید بریم بچه پیدا کنیم . بهترین کار اینه که بریم یه مدرسه و بچه ها رو به صف کنیم و نامه بگیریم و بچه ها رو بیاریم رایگان درمان کنیم . می شه هم رفت این محله فقیرها که خیلی عجیب چپونده شدن بین محله های عادی یا حتا خیلی خوب . فاصله ی دانشگاه ما با یکی از این محله ها سه چهار دقیقه است . از خیابونهای پهن و پردرخت و آروم میری وارد جائی میشی که مردمش دارن کف خیابون زندگی می کنن و توی هم ...