۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

بی معنی و شاد

هولدن توی کتاب ناتور دشت در مورد مادرش که خواب سبکی داره جمله ای می گه شبیه این : اگر کسی توی دورترین جای سیبری عطسه کنه ، مادرم اینجا توی آپارتمانمون از خواب می پره . شکی نیست که مادر خیلی حساسی داره .من هم یه جورایی شبیه مادر هولدن حساسم ، ولی به یه چیز دیگه. اینجوری که اگر گلی توی دورترین جای سیبری بشکفه ، من اینجا توی اتاقم عطسه می کنم .در تمام روزهای بهار عطسه می کنم ، در تمام روزهای پاییز عطسه کنم ، وقت تغییر فصل هم عطسه می کنم و وقتی هر چیزی گرده های گل رو سر راهم قرار بده.خب البته همیشه در حال عطسه کردن نیستم ، اما زیاد عطسه می کنم.
من توی اردیبهشت شیراز به دنیا اومده ام . وقتی که هر پیچ امین الدوله و آبشار طلایی و رز و میمونی که توی این شهر هست داره گرده پخش می کنه و سیل نامرئی گرده های گل توی هوا موج می زنه . هیچ بعید نیست اگردر اولین نفسم حجم عظیمی از گرده ی گل به ریه هام کشیده باشم و به جای گریه ی پرمعنایی که همه در آغاز زندگی شون سر داده اند فقط یک عطسه ی بی معنی شاد کرده باشم.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر