۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

شير سرد هست ، سفيد هست و غليظ هست . شير بهترين درمان برا افسردگي هست . من خيلي شير مي خورم . با همه چيز شير مي خورم . اوايل كه تو خوابگاه آشپزي بلد نبودم فقط شير مي خوردم . ولي شير هيچ وقت آدمو سير نمي كنه، در نتيجه هميشه گرسنه بودم . به دوستم مي گفتم كه با اين رژيم غذايي ام از گرسنگي ميميرم ولي استخونهام تو قبر نمي پوسه .
دوستم يه روز يه كتاب آورد از خونه ، برام شروع كرد بلند بلند خوندن . كتابه پيشنهاد مي كرد كه گياه خوار بشيد . مي گفت گوشت و تخم مرغ و شير نخوريد . مي گفت شير غذاي گوساله است . حق ما آدم ها نيست . من خيلي تعجب كردم . چون دوستم اصلا توي اين چيزها نيست. دوستم براي كوبيده ي بي مزه ي سلف كه با سس كچاپ بهمون ميدن ، مي ميره . بعدا فهميدم دوستم با شير خوردن من مشكل داره ، بهم گفت كه حسابي حالش بد شده وقتي كه من با ناهارم كه خورشت بادمجون بوده شير مي خوردم .
از ديشب تا حالا خواب بودم .الان عصره . بيدار شده ام و يه ليوان شير گرفته ام دستم . دستم ميلرزه . همه چبز مي لرزه . من دو دستي يه ليوان توي دستم گرفته ام با مايعي سفيد، سرد و غليظ و مواظبم كه لب نزنه و بريزه...



۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

عصر هست . من و هم اتاقیم نشستیم روی پتوی چارخونه ی قرمز و سورمه ای که قبل از عید از یه عرب تو بازار خریدیمش . من دارم با هیجان با دوستم حرف می زنم، درباره ی یه موضوعی که الان یادم نمیاد. دوستم لیوان های شربت پرتقال رو می بره بیرون تا بشوره . قبلش میگه حرفت رو نگه دار تا بیام .شربت پرتقاله همون شربت پرتقالی هست که مامانم با آب پرتقال و رنده ی پوست پرتقال درست کرده و مزه ی پرتقال نمی ده . مزه ی تنها کیکی رو می ده که همه ی عمر برای ما پخت ، اونم با پوست پرتقال بود .
دوستم وقتی برمیگرده تواتاق ، من لباس پوشیده ام و ایستاده ام . با تعجب ازم می پرسه که کجا میرم ؟ جوابی ندارم .
از در که میام بیرون گرمای هوا با بوی فلافل می خوره بهم . یه لحظه یادم می افته به شخصیت های داستان ها که بی هوا می رن بیرون و دیگه هیچ وقت بر نمی گردن . می ترسم ، اونقدر که دست هام می لرزه . براتون پیش اومده ؟ حس آدم هایی رو داشتم که توی داستان ها گم می شن و هیچ وقت دیگه سر و کله شون پیدا نمی شه . همشون خیلی عادی و بی هوا از در می زدن بیرون و دیگه بر نمی گشتن.
نیم ساعت بعد با یه خروار نون سخاری برمیگرم خونه . می شینم کف اتاق روی پتوی چهار خونه و سعی می کنم بیاد بیارم که برای دوستم چی تعریف می کرده ام ، تا ادامه اش بدم .