خواهرم بیدار میشه و چشماشو باز میکنه، توی تاریکی اتاق، پشت به نوری که از در میتابه ایستادهام و با لبخندی به گشادی لبخند گربهی چشایری توی آلیس در سرزمین عجایب دارم خواهرم رو نگاه میکنم. روی سرم هم مرغمینام نشسته و با دقت زل زده بهش.
خواهرم عادت کرده دیگه جیغ نمیزنه.
اشتراک در:
پستها (Atom)