من بلدم وقتی که غمگین و نگرانم چی کار کنم . هاروکی موراکامی می خونم . توی دنیای قاطی در عین حال قانونمندش قایم می شم و هرجا که بیکار نشستم و دیدم که غم داره می خزه روم ، کتابم رو در میارم و سرمو می کنم توش .
اسکوروچ رو یادتون میاد ؟ نمی فهمم چرا هیچ کس تابلوی این دکتر اسکوروچی توجه اش رو جلب نکرده ، سر یه چهار راه واقعا شلوغ شهر هست...من وقت غمدار بودن ، تو شهر دنبال این جور چیزهای خنده دار می گردم و حواسم رو پرت می کنم .
اسکوروچ رو یادتون میاد ؟ نمی فهمم چرا هیچ کس تابلوی این دکتر اسکوروچی توجه اش رو جلب نکرده ، سر یه چهار راه واقعا شلوغ شهر هست...من وقت غمدار بودن ، تو شهر دنبال این جور چیزهای خنده دار می گردم و حواسم رو پرت می کنم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر