سهشنبه توی جاده بعد از حواصیلهای سفید یه حواصیل بزرگ دیدم. وایساده بود روی یه تپه و نیمرخش به ماشینها بود. باشکوه . مثل حواصیلی که تابستون دیده بودم و اومده بود وسط جاده. بزرگ و خاکستری بود. تشنه و بال شکسته، توی جادهی داغ شهریور وایساده بود از بین کامیونها جاخالی میداد. شیفتم رو کنسل کردم و بردم تحویلش دادم. بهم گفتن روزهاست بالش شکسته.گفتن یوتنایز اش میکنن. با یوتنایز کردنش مشکلی نداشتم. دلم برا روزهایی که تشنه و زخمی گذرونده بود آتیش میگرفت. امسال ولی انگاری سرم جلو حواصیلها بلنده. انگار همو میشناسیم .میخوام سرمو از ماشین بیارمبیرون داد بزنم حواسم بهتونبوده. به شما غواصهای عاشق جاده.
دریاچه
۱ سال قبل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر