آدم بزرگها وقتی توی دندونپزشکی میترسن ضعف میکنن، سرگیجه میگیرن و لرز میکنن. سینکوپی. بچهها بالا میارن اغلب. معمولا بعد یا وسط گریه. بیپناه و وحشتزده و کوچیک میشن، و با اون چشمهای خیس واکنشت رو نگاه میکنن. همیشه بعد از اینکه میبینن من هنوزم پیششونم و مواظبشونم و بهشون گفتم کار بدی نکردن و استفراغ و بو حالمو بد نکرده بهم اعتماد میکنن. دیشب آرش بعد از یه ساعت و نیم گذاشت دندونشو بکشم. بالا آورد و بعد بالا آوردن بهم اعتماد کرد. هم آرش بعد از دو سه ماه درد کشیدن راحت خوابید، هم من.
In time of daffodils
I went for a walk around the still-frozen lake, apart from the resident ducks who stayed over winter, there was one goose who slipped and walked across the ice, enjoying the early spring sun. This haiku was born in that moment : Meanders On melting ice The early-arriving goose
نظرات
ارسال یک نظر