مثل گربه‌هایی که قبل از من توی این آپارتمان بودن ، می‌شینم پشت پنجره و منظره‌ی روبرو رو نگاه می‌کنم. حداقل پنج‌ ساعته که برف داره می‌کوبه. نمی‌باره، باد می‌کوبتش به زمین، به درختا به آدم‌ها. وسط برف‌ها بارون هم بارید و قندیل‌های یخ پشت پنجره دارن بلندتر می‌شن.
 حتی برف‌روب‌ها هم نیومدن. هشدار توفان داده بودن و مدرسه‌ها رو تعطیل کردن. دیروز سرکار، بطری شامپاینی که با سبد‌های شکلات کریسمس اومده بود رو بالاخره باز کردیم. دو نفری که از همه قدیمی‌ترن و و با هم خیلی دوستن سر اینکه طوفان فردا خیلی جدیه یا نه بحثشون بود، یکیشون می‌گفت مدرسه‌ها رو اینجا الکی تعطیل نمی‌کنن و یادم نمیاد اصلن تعطیل کرده باشن، اون یکی می‌گفت پارسال پس چی‌.
من همش بعپغض و دردم سر کار. کمرم درد می‌کنه و میگرنم خوب نمی‌شه.بغضم از تلخی زندگیه. ای بابا.

نظرات

  1. یه پست پسر خوشگله رژیم گرفته توی مهمونی بود اینجا، چی شد؟

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

Pioneer Species