خیارشور رو مامانم خودش درست میکرد ، توی ظرفهای بلند پلاستیکی که درشون کیپ میشد و نگهشون میداشت زیر درخت پرتقال حیاط که مثل یه گنبد بود ، از بیرون گرد و از داخل تو خالی ، زیر درخت پرتقال خنک بود ، یه جور یخچال طبیعی. من خوشم میومد اون زیر بشینم و دنبال کرم خاکی بگردم توی باغچه ، یا وازلین مامان رو میدزدیدم و میرفتم زیر درخت و برگها رو چرب میکردم تا ببینم حالا که نمیتونن فتوسنتز کنن زرد میشن یا نه ، بابا بهم درباره فتوسنتز گفته بود ، خوشش میومد اینجور چیزها رو توضیح بده ، منم خوشم میومد گوش کنم البته . برگها هیچکدوم با چرب کردن من زرد نشدن ، پرتقال تمام چهار فصل سبز هست. برا تمام زمستون درختمون پرتقال داشت ، زمستونها میدوییدیم تو حیاط و دو سه تا میچیدیم و باز میدوییدیم تو ، چون هوا سرد بود و ما هم لباس خونه تنمون بود ، پرتقالها همیشه مثل یخ بودن و ترش ، بهترین پرتقالها ترش هستن به نظر من . مامان پوست پرتقالها رو رنده میکرد توی مایهی کیک ، کیک یک تخم مرغی رزا منتظمی که دستورشو چند برابر میکرد ، من شهید کیکهای مامان بودم . وقتی شام کتلت داشتیم مامان میگفت بریم و خیارشور بیاریم ، من شبها از اینکه برم زیر گنبد میترسیدم ، ولی میرفتم به هر حال . ما خیلی از عکس های بچگیمون رو با پس زمینهی درخت پرتقال داریم ، به خصوص وقتی بهار داده . بهار که میداد ، مامان میفرستادمون زیر درخت تا بهار های ریخته رو از زیر درخت جمع کنیم ، هیچ وقت از درخت نمیکندیمشون ، هر بهاری یه پرتقال میشد . بعد مامان بهارها رو میشست و خشک میکرد و میریختیم توی چایی . یه بار فروردین تو باغ ارم یه عده کلی بهار نارنج چیده بودن ، من ندیده بودم تاحالا ، ندیده بودم کسی بهار رو از درخت بچینه ، اونم این همه ، معلوم بود ندیده بودن تاحالا ، جدی انگار ندیده بودن اون جوری که به هم نشونش میدادن و بوش میکردن . من باورم نمیشد کسی بهار نارنج ندیده باشه تا وقتی که یه بار تو خوابگاه هم اتاقی شهرکردیام یه پلاستیک بهارنارنج خشک رو از زیر تختم بیرون آورد و گرفت جلو دماغش ، هیچ ایده ای نداشت که چیه ، مجبور شدم از اول داستان شکوفه دادن مرکبات رو براش توضیح بدم ، دیگه زیادی شوت بود البته ، خودم میدونم . یادم رفت این پست اصلن درباره خیار شور بود ، دروغ گفتم یادم نرفته بود ، تمام مدتی که این بالایی هارو مینوشتم حواسم به خیارشور بود ، نصف شبی هوس خیار شور کردم ، برا اینکه داشتم "خداحافظ لنین" رو دوباره میدیدم ، مادر که از بیمارستان میاد خونه به الکس میگه که هوس خیارشور یه مارک خاص رو کرده ،مثلن بهروز، الکس تمام فیلم دنبال خیارشوری که مورد علاقه ی مادرش هست میگرده ، صحنه ای که بلخره یه شیشه ازش جور میکنه و مادرش داره با خوشی خیارشورها رو از تو شیشه درمیاره و میخوره ، خیلی قشنگه . بوبو خواهر سومی گلس ها هم پسرش لاینل روبلخره تو اون داستان "پایین در قایق تفریحی " با خیارشور راضی میکنه تا از قایق بیاد بیرون ،بهش میگه میریم بابا رو از ایستگاه قطار میاریم و سر راه هم خیارشور میخریم ، و لاینل بلخره از قایق میاد بیرون . از این پست طولانی پرشاخ و برگ که همینجا و پادرهوا متوقفش میکنم نتیجه میگیریم که خیارشور خوب است ... و درخت پرتقال هم .
۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
دقیییییییییقن اون صحنه ی خیارشورش عالی بود. منتها یادم نمیاد. خیارشوره رو پیدا می کنه یا می ره یه برچسب پیدا می کنه می چسبونه رو خیارشور جدیدا
پاسخحذفتو این فیلمه رو دیدی ؟ تعظیم مایایی به قول خودت :)) شیشه اش رو از تو خونه ی لارا پیدا میکنه ، خیارشور هلندی ها رو میریزه توش
حذف