۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه

خیارشور رو مامانم خودش درست می‌کرد ، توی ظرف‌های بلند پلاستیکی که درشون کیپ میشد و نگهشون می‌داشت زیر درخت پرتقال حیاط که مثل یه گنبد بود ، از بیرون گرد و از داخل تو خالی ، زیر درخت پرتقال خنک بود ، یه جور یخچال طبیعی. من خوشم میومد اون زیر بشینم و دنبال کرم خاکی بگردم توی باغچه ، یا وازلین مامان رو میدزدیدم و میرفتم زیر درخت و برگها رو چرب میکردم تا ببینم حالا که نمیتونن فتوسنتز کنن زرد میشن یا نه ، بابا بهم درباره فتوسنتز گفته بود ، خوشش میومد اینجور چیزها رو توضیح بده ، منم خوشم میومد گوش کنم البته . برگ‌ها هیچکدوم با چرب کردن من زرد نشدن ، پرتقال تمام چهار فصل سبز هست. برا تمام زمستون درختمون پرتقال داشت ، زمستون‌ها می‌دوییدیم تو حیاط و دو سه تا می‌چیدیم و باز می‌دوییدیم تو ، چون هوا سرد بود و ما هم لباس خونه تنمون بود ، پرتقال‌ها همیشه مثل یخ بودن و ترش ، بهترین پرتقال‌ها ترش هستن به نظر من . مامان پوست پرتقال‌ها رو رنده میکرد توی مایه‌ی کیک ، کیک یک تخم مرغی رزا منتظمی که دستورشو چند برابر میکرد ، من شهید کیک‌های مامان بودم . وقتی شام کتلت داشتیم مامان میگفت بریم و خیارشور بیاریم ، من شبها از اینکه برم زیر گنبد میترسیدم ، ولی می‌رفتم به هر حال . ما خیلی از عکس های بچگیمون رو با پس زمینه‌ی درخت پرتقال داریم ، به خصوص وقتی بهار داده . بهار که می‌داد ، مامان می‌فرستادمون زیر درخت تا بهار های ریخته رو از زیر درخت جمع کنیم ، هیچ وقت از درخت نمی‌کندیمشون ، هر بهاری یه پرتقال میشد . بعد مامان بهارها رو می‌شست و خشک می‌کرد و می‌ریختیم توی چایی . یه بار فروردین تو باغ ارم یه عده کلی بهار نارنج چیده بودن ، من ندیده بودم تاحالا ، ندیده بودم کسی بهار رو از درخت بچینه ، اونم این همه ، معلوم بود ندیده بودن تاحالا ، جدی انگار ندیده بودن اون جوری که به هم نشونش میدادن و بوش میکردن . من باورم نمیشد کسی بهار نارنج ندیده باشه تا وقتی که یه بار تو خوابگاه هم اتاقی شهرکردی‌ام یه پلاستیک بهارنارنج خشک رو از زیر تختم بیرون آورد و گرفت جلو دماغش ، هیچ ایده ای نداشت که چیه ، مجبور شدم از اول داستان شکوفه دادن مرکبات رو براش توضیح بدم ، دیگه زیادی شوت بود البته ، خودم میدونم . یادم رفت این پست اصلن درباره خیار شور بود ، دروغ گفتم یادم نرفته بود ، تمام مدتی که این بالایی هارو مینوشتم حواسم به خیارشور بود ، نصف شبی هوس خیار شور کردم ، برا اینکه داشتم "خداحافظ لنین" رو دوباره می‌دیدم ، مادر که از بیمارستان میاد خونه به الکس میگه که هوس خیارشور یه مارک خاص رو کرده ،مثلن بهروز، الکس تمام فیلم دنبال خیارشوری که مورد علاقه ی مادرش هست میگرده ، صحنه ای که بلخره یه شیشه ازش جور میکنه و مادرش داره با خوشی خیارشورها رو از تو شیشه درمیاره و می‌خوره ، خیلی قشنگه . بوبو خواهر سومی گلس ها هم پسرش لاینل روبلخره تو اون داستان "پایین در قایق تفریحی " با خیارشور راضی میکنه تا از قایق بیاد بیرون ،بهش می‌گه می‌ریم بابا رو از ایستگاه قطار میاریم و سر راه هم خیارشور میخریم ، و لاینل بلخره از قایق میاد بیرون  . از این پست طولانی پرشاخ و برگ که همینجا و پادرهوا متوقفش میکنم نتیجه می‌گیریم که خیارشور خوب است ... و درخت پرتقال هم .

۲ نظر:

  1. دقیییییییییقن اون صحنه ی خیارشورش عالی بود. منتها یادم نمیاد. خیارشوره رو پیدا می کنه یا می ره یه برچسب پیدا می کنه می چسبونه رو خیارشور جدیدا

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. تو این فیلمه رو دیدی ؟ تعظیم مایایی به قول خودت :)) شیشه اش رو از تو خونه ی لارا پیدا میکنه ، خیارشور هلندی ها رو میریزه توش

      حذف