۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

من و بابا بزرگ ام و دختر داییم ، ظهر های تابستون ، آب لیمو می چکوندیم تو چشممون و مثه سگ اشک می ریختیم ، بابا بزرگ عقیده داشت که چشم شسته می شه و آدم دنیا رو واضح تر می بینه ... بابا بزرگ من بامزه ترین آدم دنیاست .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر