۱۳۸۹ دی ۳, جمعه

عصر نشسته بودیم جلو خونه ، داشتیم آجیل تند می خوردیم و کلاغ ها رو نگاه میکردیم که قد مرغن اما به جای گنجشک اینور اونور میپرن . من گفتم لاکشمی میگه اینجا عقاب داره و سرمو کردم بالا تا یه کلاغ رو نگاه کنم که از بالای سرم رد میشد ، دیدم دمش دو تیکه است و داره بالاتر از کلاغ ها میپره ، بال بال هم نمیزنه و تو هوا شناوره ، سرم رو آوردم پایین و حرفمو ادامه دادم که مثلن این که الان رد شد عقاب بود و یه مشت دیگه آجیل برداشتم ریختم تو دهنم .

۱ نظر:

  1. ببین من خیالم راحت باشه که سوررئالیسم تو دنیا از تو شروع نشده ؟
    یعنی دوس دارم قشنگ تو همون لحظه میومدم وایمیستادم بالا سرت بعد چشام مغزت رو میدیدن که چه فعالیتی داره انجام میده !

    پاسخحذف