دیشب حواسم نبود و ماهیتابه رو با دست بلند کردم ، حالم خوب نبود وحواسم پرت بود . دوتا دوستم تو آشپزخونه ایستاده بودند وحرف میزدند ، حرفشون روقطع کردند و هرکدوم با لهجه ی مجزا ازم پرسیدند که اصلا حالیم هست که ماهیتابه داغ هست و باید دستگیره آورد؟
بعد دوباره شروع به حرف زدن کردند .
زویا پیرزاد هم نشدم که بنویسمش توی کتابم .
امروز رفتم برای خودم آبنبات میوه ای خریدم .
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر