۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

امشب شام قرمه سبزی داریم . قرمه سبزی با آب ساندیس .هم اتاقیم یه پیرزن همسایشون هست که به ساندیس می گه آب ساندیس . می ره توی مغازه هم می گه : آقا یه آب ساندیس بدین . .. بعد این همسایه شون دوست یه پیرزن دیگه است که میاد خیاری رو که به جای دماغ چسبوندن روصورت آدم برفی ور می داره ، چون خیلی خسیس هست و خیلی شکمو.
اتاق من روبروی یه پارک سبز کوچیک هست . با وسایل بازی رنگی برای بچه ها. تاب و سرسره ی پارک از این پلاستیکی -فایبر گلاس های جدید اند و زمین بازی با فوم رنگی فرش شده . بچه ها گمونم خیلی خوشحال تر از ما باشند که سرسره هامون آهنی و داغ بودند و در بهترین حالت زیرشون شن داشتند .
پنجره های سالن مطالعه رو به کلی پشت بوم خاکی و بی رنگ باز می شه . وسط پشت بوم ها یهو خالی میشه و حیاط یه مدرسه ی ابتدایی پیدا می شه . دوشیفت هست . دختر ها مانتو های بنفش می پوشند و پسر ها لباس فرم ندارند . رو دیوار حیاط ، بالای آب خوری ، با یه رنگ خوشرنگ نوشته اند :من با لیوان شخصی خودم آب می خورم .
گشنمه ، برم قرمه سبزی مو بخورم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر