بچه كه بودم بچههاي بزرگتر بهم ميگفتن گيگيلي . برا اين بهم ميگفتن گيگيلي كه حواسپرت و گيج بودم . من بدم ميومد . هرچي به خودم نگاه ميكردم شباهتي با گيگيلي نميديدم . دلم مي خواست تيز و زبر و رنگ باشم . سعي ام رو هم كردم . بعد بزرگ شدم و رفتم دانشگاه ، رفتم خوابگاه ، دو هفته بعد از شروع كلاس ها ، يه روز عصر هم اتاقي ام محكم زد پشتم و بهم گفت : چطوري گيگيلي؟
راست راستي دنيا برام همونجا ايستاد . هي به خودم گفتم خب آخه چرا ؟ چه گيج بازيي درآوردم تازگي؟ هيچي به ذهنم نرسيد .
آخرش به اين نتيجه رسيدم كه من اينم ديگه ، گيجم . بچه كه بودم چيزهاي ديگهاي هم بهم مي گفتن . مثلا اين كه مغرورم يا آب زيركاهم .
جدي دلم مي شكست . گمونم برااين بهم مي گفتن اينارو كه كاري به كار كسي نداشتم . همهي وقتم رو كتاب مي خوندم . فقط افسانه . برا خودم متخصص بودم . يوناني ، شرقي ، غربي . عمه ي كوچيكم كتابدار بود . عصرها بعد از مدرسه مي رفتم پيشش . الان جز يه مشت چيزهاي تيكه تيكه و محو از كتابها چيزي يادم نمياد .
هنوزم گيج و هپروتي و گيگيلي ام .راضي ام ديگه . عادت كرده ام كه در مورد مردم قضاوت نكنم و نظري درموردشون نداشته باشم . خيلي كم به آدم ها فكر مي كنم . اگر فكر كنم به چيزهاي خوبشون فكر مي كنم . سعي مي كنم حواسم باشه كه با حرف هام دل مردم رو نشكنم . البته خيلي سعي مي كنم ، يه جور مريضي هست ديگه . قانون هاي ديگه اي هم دارم . زندگيم سخته در كل .
دلم ميخواست ميتونستم حرف نزنم . قديس كه نيستم . ملت رو ميرنجونم از خودم به هر حال . ميدونيد بچه كه بودم دوست داشتم به جاي گيگيلي چي صدام كنند؟ دلم ميخواست ژولي پولي باشم . شخصيت مورد علاقهام بود . الان كه بهش فكر ميكنم ميگم شايد بخاطر اين بود كه حرف نميزد ، فقط ازش صداي زنگوله درمياومد .
راست راستي دنيا برام همونجا ايستاد . هي به خودم گفتم خب آخه چرا ؟ چه گيج بازيي درآوردم تازگي؟ هيچي به ذهنم نرسيد .
آخرش به اين نتيجه رسيدم كه من اينم ديگه ، گيجم . بچه كه بودم چيزهاي ديگهاي هم بهم مي گفتن . مثلا اين كه مغرورم يا آب زيركاهم .
جدي دلم مي شكست . گمونم برااين بهم مي گفتن اينارو كه كاري به كار كسي نداشتم . همهي وقتم رو كتاب مي خوندم . فقط افسانه . برا خودم متخصص بودم . يوناني ، شرقي ، غربي . عمه ي كوچيكم كتابدار بود . عصرها بعد از مدرسه مي رفتم پيشش . الان جز يه مشت چيزهاي تيكه تيكه و محو از كتابها چيزي يادم نمياد .
هنوزم گيج و هپروتي و گيگيلي ام .راضي ام ديگه . عادت كرده ام كه در مورد مردم قضاوت نكنم و نظري درموردشون نداشته باشم . خيلي كم به آدم ها فكر مي كنم . اگر فكر كنم به چيزهاي خوبشون فكر مي كنم . سعي مي كنم حواسم باشه كه با حرف هام دل مردم رو نشكنم . البته خيلي سعي مي كنم ، يه جور مريضي هست ديگه . قانون هاي ديگه اي هم دارم . زندگيم سخته در كل .
دلم ميخواست ميتونستم حرف نزنم . قديس كه نيستم . ملت رو ميرنجونم از خودم به هر حال . ميدونيد بچه كه بودم دوست داشتم به جاي گيگيلي چي صدام كنند؟ دلم ميخواست ژولي پولي باشم . شخصيت مورد علاقهام بود . الان كه بهش فكر ميكنم ميگم شايد بخاطر اين بود كه حرف نميزد ، فقط ازش صداي زنگوله درمياومد .
آدما !
پاسخحذفیعنی این آدما !
من فکر کنم قبل از اختراع حرف زدن ،
هیچ کسی هیچ گناهی مرتکب نمی شده !
یعنی دهن رو باز می کنن ، هرچی به ذهنشون می رسه رو میریزن بیرون ، که بعدشم بگن :
" البته منظوری نداریما "
البته اصطلاح گیگیلی واسه لوس کردن طرف هم به کار میره ها ، شاید اون ادم اخریه قصد بدی نداشته .
یه چیزی ،
پاسخحذفمن از این که نوشته هات رو کاملا یهویی تموم
می کنی خیلی کیف می کنما ،
جدا عالیه این کارت .
:]
پاسخحذفنمی دونم چرا مردم به ادم صفتهایی می دن که به نطر خودت اصلا بهت نمی خوره این جوروقتها من نمی دونم باید حرف اونا رو باور کنم یا نظر خودم رو.
پاسخحذف