سرما خوردم . شیراز داره برف میاد و من اینجا سرما میخورم ، حسرت هم میخورم البته ، بیسکوییت با شیر داغ هم. تغذیه ی موردعلاقه ی مریضیام هست . داشتم درس میخوندم ولی درس خوندن سخت شده چون امتحانهای کتبی رو دادم و امتحانهای عملی دیگه خیلی برام اضافهکاری میاد . به خودم جایزه میدم که انقدر درس بخون و بعدش کتابات رو بخون . دارم خدای چیزهای کوچک رو میخونم . متنش برام سخته اما یواش یواش میخونمش و کیف دنیا رو میکنم . اتفاق های کتاب تو استانی میافته که همسایه ی استان ماست . خیلی از چیزهایی رو که نویسنده توصیف میکنه رو من با دقت میتونم تصور کنم ، زبونشون ، غذاهاشون ، اتوبوسها ، لباسها ، آدم ها . خیلی از چیزهایی که دیده بودم و انقدر عجیب بود که فکر میکردم خیالاتی شدم ... کتاب ئه اون هندی رو که من از پشت روزمرگی و کثیفی و هزارتا چیز دیگه میبینم رو نشون میده ، خیلی خیلی خیالینتر و قشنگتر ،. فقط انقدر خوبه که دیگه از درس خوندن باز میشم ، تازه آدمی که خودش مریض هست براش بی انصافیه که بشینه انواع دردهای قفسه ی سینه رو بخونه ، نیست ؟
In time of daffodils
I went for a walk around the still-frozen lake, apart from the resident ducks who stayed over winter, there was one goose who slipped and walked across the ice, enjoying the early spring sun. This haiku was born in that moment : Meanders On melting ice The early-arriving goose
خیالین تر. چه کلمه ی قشنگی
پاسخحذفآره بی انصافیه. نازی نازی
:))))) :*
پاسخحذف