سرما خوردم . شیراز داره برف میاد و من اینجا سرما میخورم ، حسرت هم میخورم البته ، بیسکوییت با شیر داغ هم. تغذیه ی موردعلاقه ی مریضیام هست . داشتم درس میخوندم ولی درس خوندن سخت شده چون امتحانهای کتبی رو دادم و امتحانهای عملی دیگه خیلی برام اضافهکاری میاد . به خودم جایزه میدم که انقدر درس بخون و بعدش کتابات رو بخون . دارم خدای چیزهای کوچک رو میخونم . متنش برام سخته اما یواش یواش میخونمش و کیف دنیا رو میکنم . اتفاق های کتاب تو استانی میافته که همسایه ی استان ماست . خیلی از چیزهایی رو که نویسنده توصیف میکنه رو من با دقت میتونم تصور کنم ، زبونشون ، غذاهاشون ، اتوبوسها ، لباسها ، آدم ها . خیلی از چیزهایی که دیده بودم و انقدر عجیب بود که فکر میکردم خیالاتی شدم ... کتاب ئه اون هندی رو که من از پشت روزمرگی و کثیفی و هزارتا چیز دیگه میبینم رو نشون میده ، خیلی خیلی خیالینتر و قشنگتر ،. فقط انقدر خوبه که دیگه از درس خوندن باز میشم ، تازه آدمی که خودش مریض هست براش بی انصافیه که بشینه انواع دردهای قفسه ی سینه رو بخونه ، نیست ؟
۱۳۹۲ دی ۱۶, دوشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
خیالین تر. چه کلمه ی قشنگی
پاسخحذفآره بی انصافیه. نازی نازی
:))))) :*
پاسخحذف