آخ یه مریض دو روز پشت سر هم اومد که بین سالهای هفتاد و پنج تا هشتاد عقل و حافظه و همه چی اش رو از دست داده بود . همون چند دقیقه ای که نشسته بود و باهاش حرف زدیم که حوصله اش سر نره تا معاینه بشه هر چی گفت مال همون سالها بود . مثلن خیلی بی ربط میگفت جکی شراف . جکی شراف بازیگری هست که تو دهه ی هشتاد خیلی مشهور بوده . یا ازش پرسیدم جکی شراف کیه ؟ منظورت جکی کندی هست ؟ بعد با لبخند ملیح گفت که نه جکی کندی که زن رئیس جمهور ایالات متحده امریکا بود . انقد کیف کردم باهاش حرف زدم . هی یاد حرفهاش می افتم با خودم میخندم . امروز که اومده بود اولین چیزی که پرسید این بود که پرتقالها کجان ؟ یا دیروز همین که نشست و رفتیم بالا سرش برگشت به من که با روپوش سفید و ماسک وسط بخش پر مریض بالا سرش وایساده بودم گفت چی میخونی اینجا ؟ جانورشناسی ؟
In time of daffodils
I went for a walk around the still-frozen lake, apart from the resident ducks who stayed over winter, there was one goose who slipped and walked across the ice, enjoying the early spring sun. This haiku was born in that moment : Meanders On melting ice The early-arriving goose
نظرات
ارسال یک نظر