۱۳۹۳ خرداد ۲۱, چهارشنبه

امروز باید از مریضم که کاملن بی دندون هست قالب می گرفتم برا یه دست دندون مصنوعی . پروسه ی دندون مصنوعی ساختن برا مریضی  که کامل بی دندون هست یه کم طولانیه . مریض باید چند بار از دهنش قالب گرفته شه و یه کم صبر و حوصله میخواد ، یعنی مریض باید صبر و حوصله داشته باشه ، من باید استقامت نشون بدم و از صبح تا عصر سرپا بمونم  . امروز حین قالب گیری مریضم که یه پیرمرد هفتاد ساله بود خوابش می برد . می رفتم بالا سرش یواش چند بار صداش می زدم یهو از خواب می پرید و دهنش رو باز می کرد .
یادمه سال اول که بودم یه روز استاد همین درسمون گفت الان که کاریتون ندارم ولی وقتی بیاین سال آخر بلایی به سرتون میاریم که روزی سه تا مسکن بخورید که سر پا بمونید . راستی که سر حرفش موند . عصرها که میام خونه اونقدر خسته ام که حتی اشتهای غذا خوردن ندارم. همیشه یه ولاگ یا سریال میدیدم که اینروزا حتا حوصله ی اونا رو هم ندارم و یه راست میرم بخوابم اما از خستگی حتا خوابم هم نمیبره .
امروز خوابم برد . با صدای آهنگ wind of change از خواب بیدار شدم . همسایه ام گاهی جوگیر میشه صدای یه آهنگ رو تا ته زیاد می کنه . خواب خواب بودم که صدای سوت اول آهنگه رو شنیدم .همونجور که سر جام دراز کشیده بودم به صدای آهنگی که دو سه سال زنگ گوشیم بود و مدتها بود نشنیده بودمش گوش دادم و یواش یواش از خواب بیدار شدم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر