ساعت چاهار عصره ، از کلاس برگشتهم نشسته م اینجا رو مبل سرمهایم ، خستهام ، غمگینم ، دلتنگم . اما به نسبت دو سه هفته قبل حالم به میمون شادی شبیه ئه . دو سه هفته ی قبل خیلی بد بود ، استراتژی ام اینه که صبر میکنم تا بگذره . صبر کردن خیلی سخته ، برا همینه که از روی اون گیاه تلخه اسم صبر رو برداشتن ، یا شایدم روش گذاشتن . سرم پایینه دارم فیسبوکم رو بالا پایین میکنم ، دارم به این فکر میکنم که وقتی درسم تموم بشه دیگه هیچ وقت هیچ وقت به "اینجا" برنمی گردم ، فقط چند لحظه طول میکشه تا هوا تاریک بشه و بارون شرشر شروع به باریدن کنه . انگار "اینجا" صدام رو شنیده ، داره میگه چطور دلت میاد ، میدونه چقدر با بارون های اینجا خر میشم ، سرم رو بلند میکنم و لبخند میزنم .
Australian Ibis
۱ هفته قبل