۱۳۹۰ آبان ۲۱, شنبه

چی درمورد بیحجابی خوبه به نظر من ؟ برا من یکی از خوبی‌هاش اینه که دیگه گوش‌هام دیگه زیر مقنعه و شال نیستن ،هوای سرد می‌خوره بهشون و یخ می‌کنن و اینجوری من بعد من بعد از سالها به عادت خم کردن لاله ی گوشم برگشته‌ام ، این عادته مال وقتی هست که من بچه بودم ، شیشه‌ی شیرم رو می‌گرفتم دستم و می‌رفتم توی اتاق و پاهام رو می‌زدم به در کمد و شیر می‌خوردم و لاله‌ی گوش‌هام رو که یخ بودن رو می‌گرفتم و خم می‌کردم به سمت داخل گوشم که داغ بود و صداها هو می‌کشیدن و دور میشدن و من کیف دنیا رو می‌کردم ، گاهی هم به این فکر می‌کردم که کاش می‌شد همزمان هم شیشه شیر رو نگه دارم ، هم بتونم همزمان هردوتا گوشم رو بشکنم . الان وقتی گاهی سر کلاس در حال ور رفتن با گوشم مچ خودم رو می‌گیرم می‌بینم چه چیز خوبیه که این گوش‌ ها دیگه زیر مقنعه نیستن و می‌شه مثل اونوقت‌ها باهاشون بازی کنم و البته که اولین باری که فهمیدم به عادت روزهای دو ، سه سالگیم برگشته ام کلی کف ام برید .

۱۳۹۰ آبان ۱۴, شنبه

عصر شنبه است ، عصرهای شنبه تو خونه ام ، دوشنبه هم تعطیله چون اینا فستیوال باکرید رو دارن ، که همون عید قربان خودمونه ، خوبه تعطیلی کلن ، خوشحالم . بعد از کلی وقت رفته بودم تو کوچه رو نگاه میکردم الان ، یه گاری آبی کوچیک با سه تا چرخ ، مثه چرخ دوچرخه های قدیمی اومد ، آجیل داغ میفروخت . با یه قاشق آهنی دینگ دینگ میکوبه به لبه ی کاسه ی آهنی ای که توش آجیل بو میده . دو تا بچه از تو یه خونه اومدن بیرون ، بپر بپر کنان و خوشحال ، صداش کردن ، آجیل فروشه که چند تا خونه دور شده بود دور زد برگشت . با حوصله از یه مجله کاغذ کند ، قیف های کوچیک درست کرد ، توشون رو آجیل ریخت ، بچه ها هم چند تا سکه دادن بهش و قیف ها رو گرفتن ، اومدن بپر بپر کنن باز ، دیدن آجیل هاشون میریزه ، اومدن خم شن ریخته ها رو بردارن دیدن باز هم آجیل ها میریزه ، همینجوری با احتیاط خیره به قیف ها رفتن تو خونه ، آجیل فروشه هم دینگ دینگ کنان باز راه افتاد رفت .